نوشته های بانو طلبه

ساخت وبلاگ
صیاد برای گرفتن ماهی ،قلاب بکار میبرد .بر سر قلاب،طعمه ای که ماهی دوست دارد میگزارد.ماهی قلاب را همراه طعمه میبلعد. قلاب که بلعیده شد ،تکانی به نخ قلاب وارد میشود؛اگر ماهی کم وزن باشد صیاد با یک ضربه نوشته های بانو طلبه...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته های بانو طلبه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : talabeh14a بازدید : 51 تاريخ : چهارشنبه 1 آبان 1398 ساعت: 3:06

روزگاری است که نامردی در آن فریاد میزند...

حتی صمیمی ترین دوست هم خیانت میکند در قبال آنهمه اعتماد

سمیرا جان ممنون که دیگه پای حرف های دلم نمینشینی

اعتماد نکردنو ممنون ک یادم دادی

نوشته های بانو طلبه...
ما را در سایت نوشته های بانو طلبه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : talabeh14a بازدید : 55 تاريخ : چهارشنبه 1 آبان 1398 ساعت: 3:06

زمانی که سنم کمتر بود... همیشه برایم سوال بود که چرا مادر بزرگم بعد از نماز هایش به سقف اتاق نگاه میکند و زیر لب حرف میزند و اشک میریزد... با خودم میگفتم راز سقف اتاق مادر بزرگ چیست که او بعد از نماز نوشته های بانو طلبه...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته های بانو طلبه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : talabeh14a بازدید : 55 تاريخ : جمعه 26 بهمن 1397 ساعت: 15:26

این روزها

مارو از دعای خودتون بی نصیب نذارید

التماس دعاااا

نوشته های بانو طلبه...
ما را در سایت نوشته های بانو طلبه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : talabeh14a بازدید : 41 تاريخ : جمعه 26 بهمن 1397 ساعت: 15:26

روزهای ترس و دلهره ،روزهای پر از استرس،روزهای سخت دوراهی و تصمیم

همهگی تمام میشوند

مهم تلاش ،نیت،انتخاب ،است که میتواند 

تو را به آرامش و رضایت خدا نزدیک کند ویا نکند

خدایا شکر که این نیز گذشت...

هرچند نتیجه آنی نشد که بهتر بود میشد اما

مهم جسارت بود در انتخاب راهی که به تو نزدیک تراست... 

نوشته های بانو طلبه...
ما را در سایت نوشته های بانو طلبه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : talabeh14a بازدید : 40 تاريخ : جمعه 26 بهمن 1397 ساعت: 15:26

درک برخی احساسات قشنگی که به انسان غافل گیرانه رو می آورد  ناپایدارند و لحظه ای، تا تصمیم میگیری که جدی شان بگیری میبینی

که قبل از در آغوش کشیدنت پر کشیدند ... تو می مانی و یک بغل افسوس! و تنها رد پایی از عطر عدم وجودشان...

نوشته های بانو طلبه...
ما را در سایت نوشته های بانو طلبه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : talabeh14a بازدید : 46 تاريخ : جمعه 26 بهمن 1397 ساعت: 15:26

دکترا باشی و یا شاغل ویا در هر منصبی دیگر،مهم نیست کافی ایست که زن باشی!  آنوقت خورد کردن سبزی در سکوت عصر تابستان را دوست داری دیگر غذاهای فریز شده زیر زبانت مزه نمیدهند  یخچالت را پر میکنی از رنگارن نوشته های بانو طلبه...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته های بانو طلبه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : talabeh14a بازدید : 49 تاريخ : جمعه 26 بهمن 1397 ساعت: 15:26

پنجره ی تر شده از برف</a>آب هم باشی اگه جایی  بشینی و فقط در گذشته یا آینده گم بشی به مرور زمان گند میزنی به وجودت ، قدرت وجود ی انسان هست که میتونه اون رو از هزار سال آینده به دقیقه نزدیک برسونه یا اینکه از شهر سوخته گذشته به لب پنجره ی خیس شده ی برفی امروز!اگه اسمشو حس کمرنگ بزاری یا بچگی یا دلبستگی الکی ،میشود اسم گذاشت اما من میگویم زندگی باید کرد با تمام آن اسم هایی که میگزاریم میشه دوباره عشق کنیم و ساز محبت بزنیم ،زندگی جاریه حتی اگه اونطوری که ما نخوایم پیش بره چونکه یا مارو شکست میده  و باخودش همراه میکنه اینجاست که از تمام من وتو، آدم دیگه ای برا خودش میسازه و از تموم دنیای کوچیک با وسعت فراوونمون دور میکنه یا پای زندگیمون رو میشکنه و با پای لنک کشون کشون به دنیای خودش میبره بدون اینکه از دنیای  ذهنی خودمون دور بشیم !اینجاس که فاصله جغرافیایی میشه و میشیم بازیچه ی عروسکی این دنیا که به زور کارگردان باید لب هامون رو به نشونه ی لبخند گشاد کنیم و قهقهه بزنیم یا سرمیز چایی سبزش چای بخوریم وتوی زمستون، منجمدانه از پنجره به آسمون چشم بدوزیم و به خودمون دروغ بگیم...و هی الکی لبخند بزنیم ... [ دوشنبه دوم بهمن ۱۳۹۶ ] [ 1:32 ] [ سمانه ] [ ] نوشته های بانو طلبه...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته های بانو طلبه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : talabeh14a بازدید : 49 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1396 ساعت: 19:38

امروز در نقطه ی اوج از قله ی زندگی که ایستاده باشم یا در مینیمم منحنی زندگی قرار گرفته باشم ، فقط دلم میخواهد نظاره گر دیگران باشم با تمامی حوادثی که میتواند بر خلاف گذشته فقط در لحظه برایم عبرت انگیز و یا هیجان انگیز باشد بدون اینکه بخواهم برای خودم چیزی از جنس بهتر شدن  ذخیره کنم ، و عطش تغییر داشته باشم . حسی که شاید خیلی از ادم ها رو به خاطر داشتنش سرزنش میکردم یا به غلظت زیادی به عکس  غبطه میخوردم که حرص نمیخورند!ولی خودم در ردیف همان آدم ها قرار گرفتم ،شاید خود را به دستان پر قدرت زمان سپرده ام ،به هر حالی فکر میکنم اگه جزء خوشبخترین ادم ها هم که باشم احساس نشاط فراتری از این سطح نخواهم داشت .شاید دارم نزدیک میشم به این جمله که '' تو سختی نباید زیاد نارحت شد و توی شادی نباید زیاد شاد بود''.قانع شدم به هرچیزی که هستم و به دیگران هم رضایت دارم و به هرچیزی که مربوط به من باشه اعتراضی نمیکنم.حس امروز من اینه که قرار نیست بعد از رسیدن به موفقیت های فراوون و پر کردن اد لیست های فراوون فکر کنیم مثلن خیلی ادم مهم و خوشبختی هستیم! اینطوری خدا هم با بندش بیشتر کنار میاد و آرامش بیشتری رو بدون دغدغه بهش میده و زیاد اذیتش نمیکنه،وقتی حس مسئولیت زیادی بکنیم دقیقا مسئولیت های زیادی گریبانمون رو میگیره .نمیدونم شاید گارد نگرفتن در مقابل نخواسته ها و کنار اومدن با شرایط بخشی از مسی نوشته های بانو طلبه...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته های بانو طلبه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : talabeh14a بازدید : 52 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1396 ساعت: 19:38

با دوستم داخل مغازه شدیم و چند تا مجله خریدیم مثل همیشه از فروشنده تشکر کردیم

اصلن توجهی نکرد حتی فروشنده سرش را بالا نگرفت ،با خودم توی دلم زمزمه کردم ای کاش ماهم تشکر نمیکردیم . به دوستم گفتم بهتره ازین به بعد تو هم تشکر نکنی !دوستم برگشت و گفت''چرا باید به دیگری اجازه بدم که در مورد رفتار من تصمیم بگیرد؟! ''

 

نوشته های بانو طلبه...
ما را در سایت نوشته های بانو طلبه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : talabeh14a بازدید : 39 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1396 ساعت: 19:38